مقام محمود

دلنوشته های من برای عموی شهیدم "محمود"

مقام محمود

دلنوشته های من برای عموی شهیدم "محمود"

مقام محمود

شهید سید محمود محمدزاده موسوی
تاریخ تولد :1/6/1345
تاریخ شهادت : 7/12/1362
محل تولد : روستای عمارت(از توابع شهرستان قوچان)
محل شهادت : جزیره مجنون (منطقه جفیر در استان خوزستان)
عملیات : خیبر

او روزی خواهد آمد

خدا خودش با کسانی است که میخواهند
به خاطر مولای مهربان، امام زمان (عج)
انسانی خوب شوند
پس از ما حرکت و از خدا برکت...
وقتی ببینه اولین قدم رو برداشتیم
کمکمون می کنه، دستمون رو میگیره
و به اوج می رسونتمون همون جایی که
میشه مولا رو دید.
به شرطی که دستمون رو از دست
پر مهر مولا نکشیم بیرون.
خدایا مرا دائم الاشتیاقش بفرما...

مخور غم همزبانی خواهد آمد
زمان مهربانی خواهد آمد
رسد از ره دگر فصل بهاران
حیات جاودانی خواهد آمد
رود فصل خزان از روزگاران
بهار زندگانی خواهد آمد
به پایان میرسد دوران غیبت
که آن گنج نهانی خواهد آمد…
او روزی خواهد آمد...
شهیدان را شهیدان می شناسند

شهیدان را شهیدان می شناسند

دید در معرض تهدید دل و دنیش را

رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبههنیاورد به شهر

چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را

خوشا آنان که جانان می شناسند

طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان

شهیدانرا شهیدانمی شناسند

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو

دلم دوباره گرفته ز بی خیالی تو
تو التماس نگاه کدام پنجره ای

که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو
سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد

بلند بود و لیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود را به آسمان بخشید

سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد
ای دوست به حنجر شهیدانصلوات

بر قامت بی سر شهیدانصلوات

چفیه من بوی شبنم می دهد

عطر شب های محرم می دهد
چفیه من، سفره دل می شود

جمعه، با مهدی، مقابل می شود
در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است

امشب دلم به یاد شهیدانگرفته است
تا لحظه ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟

ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست

از کوچه ما کاش گذر داشته باشد

شادی روح شهدایگمنام صلوت
ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم

برگرد! تا سربند یا زهرا نبستیم
شهیداناز می توحید مستند

شهیدانسرخوش از جام الستند
نمردند و نمی میرند هرگز

شهیدانزنده جاوید هستند
هفته دفاع مقدس گرامی باد
بدی کردیم، خوبی یادمان رفت

ز دل ها لای روبی یادمان رفت
به ویلای شمالی خو گرفتیم

شهیدانجنوبی یادمان رفت
شادی روح شهدا صلوات!
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش

همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا

شهادتقسمت ما میشد ای کاش
عشقیعنی یک استخوان و یک پلاک

سال ها تنهای تنها زیر خاک
چشم پاک دختری از جمله ای تر مانده است

چشم های پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهایی اش

عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است
باز هم در دل جنون آغاز شد

زخم میدان های مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم

بعد عمری باز شیدایی شدیم
هفته دفاع مقدس مبارک
روییده ز تربت شهیدان، گل سرخ

پیغام شهیداست به دوران، گل سرخ
تا جان دگر فدا کند رهبر را

روییده هزار باغ و بستان، گل سرخ
ای روشنای خانه امید، ای شهید

ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است

ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
یاد شهیداندفاع مقدس گرامی باد!
ای شهیدان، عشق مدیون شماست

هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایقها و ای آلاله ها

دیدگانم دشت مفتون شماست
رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ

از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون

خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ
خوشا آنان که با عزت ز گیتی

بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار

شهادترا پسندیدند و رفتند
بار دیگر لاله ها از خاک روئیدن گرفت

غنچه، پیراهن شکاف انداخت، خندیدن گرفت
نغمه داوود یر دادند مرغان چمن

عطر گل در کوچه های شهر پیچیدن گرفت
هفته دفاع مقدس گرامی باد!
کوله باری پر ز مهر انبیا دارد شهید

سینه ای چون صبح صادق، با صفا دارد شهید
این نه خون است ای برادر بر لب خشکیده اش

بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید
از آسمان عرفان، تابنده اختری رفت

و ز کنج علم و ایمان، ارزنده گوهری رفت
سرباز پیشتازی از خیل عشقبازان

از صفحه شجاعت یکتا دلاوری رفت
در مسلخ عشقجز نکو را نکشند

رو به صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشقصادقی ز مردن نهراس

مردار بود هر آنکه او را نکشند

هزار هزار شور و شوق/ لبان پر ز خنده

هزار هزار بسیجی/ هزار هزار پرنده

هزار هزار پهلوون/ هزار هزار همخونه

رفتند که ما بمونیم/ رفتند که دین بمونه

شهدا را یاد کنیم اگرچه با یک صلوات!

 

نویسندگان

سیده زهرا محمدزاده موسوی

شهيدان را شهيدان مي شناسند

 

 


جنگ دفاع مقدس

 

 

 

وصیت شهدا

نظر سنجی: با کدام شهید مانوس هستید؟ چرا؟

 

 

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

صبح زود با بابام رفته بودند راه آهن. هنوز یک ساعتی نگذشته بود که برگشتن. مامانم داشت توی حیاط لباس های عمو محمودم رو می شست. عمو محمود وقتی وارد حیاط شد و دید مامانم داره لباس هاشو می شوره سلام کرد و گفت : " کارت اعزامم رو جا گذاشتم. قسمت بود برگردم و از شما حلالیت بطلبم.خیلی به شما زحمت دادم حلالم کنید.....            اینا رو گفت و رفت کارتشو برداشت.این آخرین باری بود که خداحافظی کرد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۳ ، ۱۸:۲۳
zahra.m


ما، اغلب خود را محور دنیا و مافیها فرض می کنیم و فکر می کنیم که همه دنیا به خاطر ما می گردد، آسمان و زمین و ستارگان به خاطر خوش آمد ما در سِیر و گردشند ...
... فکر می کنیم که آسمان در غم ما خواهد گریست و یا دل سنگ از درد ما آب خواهد شد، یا گردش ستارگان متوقف خواهد گشت...
... اما بعد می فهمیم که در این دنیای بزرگ میلیون ها انسان مثل ما آمده اند و رفته اند و هیچ تغییری در گردش روزگار به وجود نیامده است.

شهید دکتر مصطفی چمران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۷
zahra.m

یکی از دوستانت می گفت:شب عملیات خیبر ...کمی قبل از عملیات حنا تهیه کردی و مثل دامادی که برای حجله آماده می شه دستهای خودت و دوستانت رو حنا کردی و از خودت چندین عکس با دستان حنا کرده به یادگار گذاشتی.

مطمئنم می دونستی که پذیرفته شدی !

عمو جان اینهمه شادی و شور از کجا نشات گرفته بود ، اونهم در اوج جنگ و بمباران و تیر و ترکش ؟ در حالیکه ما امروز با همه ی امکانات و امنیت مدام دلگرفته ایم و افسرده!...عموی عزیزم این آخرین عکست ،قشنگ ترین عکست بوده، قشنگی نه از لحاظ ملاک های زیبایی که امروز مد شده بلکه زیباست چون آخرین لبخندت با دستان حنا کرده زیباست.

شاید خواستی نشان دهی که تو به مرادت رسیدی ! مراد دلی که درک آن برای ما که درگیر آرزوهای زمینی هستیم ، کمی سخت است و این کارت باعث شد که دیگر روی اعلامیه ی شهادتت ننویسند: جوان ناکام...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۱۲:۳۶
zahra.m

 

 

تنها شناختم به یک نام خلاصه می شود،" عمو محمود" .

عمو جان خوشحالم که حالا می دانم شما جزیره مجنون شهید شده اید هر چند که باز هم نمیدانم جزیره مجنون کجاست و تو چطور لحظه های آخرت را سر کرده ای .

خوشحالم که میدانم تو چقدر ساده و پاکدل بودی هر چند که اطرافم امروز از تجملات دنیا پر شده .

خوشحالم که میدانم وقتی شهید شدی تنها18 سال سن داشتی یعنی در اوج جوانی از لذت های دنیا دل کندی و مرگ را در آغوش کشیدی هر چند که من امروز اطرافم جوان های 18 ساله را با فریاد " ما جوانیم و می خواهیم جوانی کنیم " میبینم و نمیفهمم که چطور شما هم جوان بودید و چطور از جوانی کردن فقط عشق بازی با خدارا انتخاب کردید...

خوشحالم که امروز چیز های بیشتری از شما میدانم هر چند که شرمنده ام که کمی دیر شما را شناختم . دیر تر نه از جهت زمان، از آن جهت که شاید اگر شما را می شناختم نگاهم به دنیا باز تر از امروز بود که هست. یعنی دنیای من هم امروز به بزرگی دنیای شما می شد. آخر دنیای من تا امروز کوچک بود،به کوچکی مشکلات کوچک خودم ، مثلا کدام لباس را بخرم با کدام مارک و ...؟ فلان حرف را به فلانی بزنم تا رویش را کم کنم ؟و...اما دنیای شما بزرگ بود به بزرگی جان همه مردم ایران ،به بزرگی دفاع از همه کشور ، به بزرگی اسلام و دین که شما برای دفاع از آن جانتان را هم فدا کردید .

شما نگران همه مردم بودید و من تنها نگران خودم . اما امروز که شما را بیشتر شناختم، سعی می کنم قلبم و نگاهم را به پنجره ای بدوزم که شما از آن به دنیا نگاه کردید. برایم دعا کنید که چشم های من نیز به زیبایی های دنیای شما آشنا شوم.برایم دعا کنید.......

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۳ ، ۲۲:۴۴
zahra.m

 

 

واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید! هر روز و هر شب ، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۵
zahra.m
شهيدان را شهيدان مي شناسند

کد بارشی